باید مثل آن زمان فکر کرد و فکرمان را به جایی ببریم که فلان فرمانده چرا فلان دستور را داد
. ما الان در خلوت و آرامش سال ۹۷ نشستهایم و داریم درباره آن روزگار صحبت میکنیم که چرا فرمانده روی دستورالعمل از یک محور پافشاری میکرد. باید آن شرایط را درک کنیم.
همین الان یاد خاطرهای افتادم که مربوط به جزیره مجنون، البته پس از عملیات خیبر است. یک شب چند نفر در قایقی در جزیره در حال حرکت بودیم. عراقیها منوری شلیک کردند که ما دیده شدیم و تیربار دوشکا به سمتمان شلیک کرد
. در نتیجه سکاندار قایق از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد. ماجراهای جزیره مجنون هم البته پس از خیبر خیلی عجیب و غریب است که بچهها چطور توانستند با وجود آنهمه تکِ عراقیها جزایر را حفظ کنند. خلاصه، وقتی سکاندار افتاد، فرد بغلدستی من این بیت حافظ را خواند: «شب تاریک و بیم موجی گردابی چنین حائل/کجا دانند حال ما، سبکباران ساحلها» من همانجا بلافاصله نسل آینده یعنی امروزیها به نظرم آمد که خواهند آمد و خواهند پرسید که این رزمندگان کجا بودند، چه کردند و چرا کردند؟ چرا رها نکردند تا عقب بیایند؟
https://www.mehrnews.com/news
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بعضیها از کار تبلیغات واحد گردان، استقبال میکردند و بعضیها استقبال نمیکردند. آنزمان اگر یکرزمنده با خودش دوربین داشت و عکاسی میکرد، بعضی با سرزنش به او نگاه میکردند که بهجای ایندوربین یککوله آرپیجی یا مهمات بیاور! ضرورت کار تبلیغات و ثبت وقایع خیلی مهم است. چه آنروزها چه الان که در چهلمین سالگرد والفجر مقدماتی هستیم. ما همینالان یادمان نیست امروز صبح چه خوردهایم! با اینمیزان از فراموشکاری، ثبت وقایع مهمی که ۴۰ سال پیش رخ دادهاند خیلی اهمیت دارد. از مردم عادی توقعی نیست، اما اینکه بعضی از دوستان قدیمی خودمان نسبت به چنینکتابها و آثاری بیتفاوت هستند و جزئیات حضور خودشان در عملیات را بیان یا اصلاح نمیکنند، دردناک است. خلاصه اینکه با عدم همکاری برخی از دوستان، بعضی وقتها چادر و امکانات تبلیغات را باید از ستاد لشکر پیگیری میکردیم. خدا رحمت کند! بهجز حاجهمت، شهیدان اینانلو و میرتقی خیلی با روی خوش و آغوش باز با ما برخورد میکردند. فکر میکنم شهید میرتقی دعای کمیل را حفظ بود و از حفظ میخواند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* بله شهید اسماعیل لشکری در همین عملیات خیبر بود که از دستور شهید همت تمرد کرد.
بله. نه فقط در خیبر. در خیلی جاهای دیگر هم این اتفاق افتاد؛ جاهای دیگر هم که امر بر این دایر میشد که یک کار بزرگ انجام بگیرد. مثلا در جزیره فرمانده گردانی داشتیم که نیروهایش را عقب فرستاد و گفت بروید. خودش با سه چهار نفر ماند؛ با فرمانده دستهها و گروهانهایش. بچهها از او پرسیدند چرا خودت به عقب نمیآیی؟ گفت من فرمانده شما هستم و میگویم عقب بروید! اما هنوز فرمانده من به من نگفته بیا عقب! خودش ماند و همان بچههایی که با او ماندند. پیکرشان هم هنوز آنجاست.
میخواهم بگویم قصه خیبر، رمضان یا کربلای ۴ با همین سه واژه خداباوری، تکلیفپذیری و ولایتمداری قابل دریافت است.
* ببینید، من این جمله را که «امام (ره) گفته جزایر باید حفظ شود و همت و نیروهایش عاشورایی میجنگند و جزایر را حفظ میکنند» میفهمم. یعنی میزان اهمیت فرمان امام (ره) را میدانم. اما پافشاری فرمانده ردهبالاترِ من در حالی که ازنظر سن و سال خیلی هم با هم فاصله نداریم، چندان برایم قابل هضم نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بابایی: اجازه بدهید یک نکته را توضیح بدهم. فصل ابتدایی کتاب درباره عملیات آمریکن استانچ است که از نظر اعمال تحریمها ایران را محدودتر و دست عراق را به طور گستردهای باز گذاشت. شرایط آنموقع ما هم مثل امروز بود که تحریمهای شدیدی بر ایران تحمیل شد تا جایی که به تعبیر رهبر انقلاب حتی برای سیم خاردار و قایق موتوری تحریم شدیم.
جهروتی: حتی گونی.
بابایی: بله. و در مقابل همه امکانات و هواپیماهای سوپراستاندارد را به عراق دادند. چند روز پیش اکبر غمخوار اینجا بود. او میگوید مدتی پیش از عملیات خیبر، محسن رضایی به من زنگ زد و گفت ۳ هزار قایق موتوری لازم داریم. گفتم حاجآقا من ۳ هزار قایق از کجا بیاورم؟ خلاصه رفتم سراغ اجرای دستور و در ورامین، اهواز، شهریار و هرجایی که توانستم کارگاه ساخت بدنه قایق زدم. خب قایقها آماده شد اما موتور قایق را که خودمان نمیساختیم و باید از خارج میآمد. ما تحریم بودیم و موتور قایق نداشتیم. در نتیجه شب عملیات خیبر هزار یا هزار و ۵۰۰ قایق فراهم شد. به همین دلیل بعدازظهر همان شبی که عملیات خیبر انجام شد، به همت گفتند که طرح عملیات شما عوض شده و باید از خشکی عمل کنید. به خاطر فراهم نشدن قایقها بود که طرح عملیاتیای که ماهها رویش کار شده بود، تغییر کرد.
خب خواننده نسل جوانی که کتاب را میخواند، خودش را در آن شرایط قرار میدهد و میفهمد که وضعیت چطور بوده است. صحبتهای علاءالدین خمس فرمانده رئیس ستاد نیروی زمینی ارتش عراق را هم در انتهای کتاب آوردهام که گفت طرح ایرانیها خیلی طرح سنجیدهای بود اما داشتههایشان با اهدافشان همخوانی نداشت. بله ما تانک، قایق، مهمات توپخانه و ... نداشتیم. وقتی از طرف دیگر، فرماندههای ما هم سعیشان بر این بود که عملیات موفق باشد و در بحث و جدلهای پیش از عملیات هم میخواستند راهکار و معبری پیدا کنند که حداقل یک نفر کمتر مجروح یا شهید بشود.
به نظر من، ذهن خواننده پس از خواندن کتاب، پریشان نمیشود و حالت بالندگی میگیرد. مانند مثالی که دوستان زدند؛ در عاشورا امام حسین(ع) در ظاهر شکست خورد اما در باطن پیروز شد.
جهروتی: جمله امام (ره) هم در آن زمان خیلی مهم بود که ما مکلف به تکلیف هستیم نه نتیجه. به همین خاطر بچهها خیلی به نتیجه فکر نمیکردند و سعی داشتند وظایفشان را انجام دهند
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------