جنگ همچون آهن ربایی شده بود که براده های پراکنده آهن را به دور خود گرد آورده بود و به آن انسجام و انتظامی موقتی بخشیده بود. درواقع «جمعیت» را به «اجتماع» تبدیل کرده بود. اجتماع نیز در بسیاری از رفتارهایش شبیه «جامعه» است با این تفاوت که به محض این که بهانه انسجام را از دست دهد باز از هم فرو می پاشد و به «جمعیت» تبدیل می شود. در حالت «جامعه» براده ها در یکدیگر ذوب می شوند و پیکره ای واحد را می سازند که دیگر به راحتی قابل متفرق شدن نیست. هرچند ایرانیان هنوز هم نتوانستند به لحاظ مدنی و اجتماعی تشکیل «جامعه» دهند ولیکن به آن بسیار نزدیک شده اند. در دهه ۶۰ و به بهانه جنگ حیات مدنی ایرانیان دورهای از تبدیل شدن به «اجتماع» را تجربه کرد که البته شیرین ولی کوتاه و ناپایدار بود.
در دهه ۶۰ گذار حیات مدنی از «جمعیت» به «اجتماع» از یکسو و شرایط دراماتیک از سوی دیگر در عرصه مدیریتی کشور بسیار انعکاس داشت؛ طبیعتا اولویت مدیریت کشور تدبیر امور جبهه ها بود و بعد امنیت و سپس اقتصاد. چنان که گفتیم شرایط دراماتیک شرایطی موقت و ناپایدار است و طبیعتا برای برنامه ریزی های اساسی و طولانی مدت که نیاز به تدبیر و عاقبت اندیشی دارد، مناسب نیست. لذا در عرصه اقتصادی عملا نمی توانست فعالیت های چشمگیری رخ دهد.
نه تنها فعالیت های اقتصادی که عملا هر چیزی که مستلزم وجود آینده ای باثبات و روشن است در شرایط دراماتیک متوقف می شود و کسی هوای سرمایه گذاری بلندمدت در سر نمی پروراند و نقشه های دور و دراز نمی کشد. با این حال اشتباه است اگر تصور کنیم این رکود اقتصادی سبب شده بود کسی گرسنه بماند.
درواقع مدیریت اقتصادی جامعه به نحوی بود که با وجود رکود اقتصادی فقر رنگ باخت و این شاید دستاورد بسیار بزرگی بود. اتفاقی که افتاده بود شاید فضای اقتصادی ای بود که در آن فاصله میان فقر و غنا بسیار کم شده بود و با همین حربه بود که عملا جامعه توانست رکود را پشت سر بگذارد بدون این که قشر وسیعی بی سرپناه و گرسنه بمانند.
این در اثر مدیریت و تدابیر پیچیده مدیریتی و اقتصادی نبود بلکه بیشتر بر اثر همدلی خود جامعه بود.
==================================================
ین اتفاقی است که در شرایط اخیر جامعه با وجود تزریق ثروت نفت نمی توانیم انتظارش را داشته باشیم؛ چه بسا چنان که دیدیم در ۱۰ سال اخیر با وجود بالارفتن قیمت فروش نفت از میزان گرسنگی کاسته نشد. البته قصدم این نیست که بگویم کسی در آن دوران ثروتمند نبود، چرا بودند جماعت ثروتمندی که فاصله زیادی هم با متوسط مردم داشتند ولیکن در فضای دهه ۶۰ آرایش جامعه به نحوی بود که فاصله فقر و غنا به اندازه امروز نمایان نبود یا بهتر است بگوییم به رخ کشیده نمی شد.
=====================================================
به زعم من شاید مهم ترین وجه تمایز دهه ۶۰ با دیگر دوران حیات بعد از انقلاب «تشنگی» باشد. در دهه ۶۰ جامعه ایران در همه عرصه ها تشنه فتح عرصه های نو بود؛ و برای همین به تکاپو و فعالیت افتاده بود. محدودیت منابع در عین احساس تشنگی در جامعه ایران خصوصا در عرصه فرهنگ سبب شده بود مدیران فرهنگی با دست خالی تلاش کنند آثار با ارزشی بیافرینند.
این همان نشاط و طمانینه ای بود که در دهه های بعد خصوصا در حوزه های دیگر از بین رفت؛ مثلا در دوران سازندگی اصلا دیگر طلب تغییر و از نو ساختن و اساسا فرصت چنین نگاهی پدید نیامد؛ چون مدیریت اقتصادی و صنعتی جامعه احساس می کرد پس از هشت سال جنگ عقب است و هر طور شده باید این قطار از کار افتاده را دوباره به راه اندازد. طبیعتا با چنین تلقی ای دیگر فرصتی برای تجدیدنظر در مسیر حرکت قطار و مقصد آن نمی توانست وجود داشته باشد.
دهه ۶۰ برای عموم جامعه هم مبین سختی ها و تلخی هاست و هم یادآور عطر و طعمی است دلنشین. چون با این که جامعه در تنگنا بود لیکن در خود قوت و اعتماد به نفس انجام کارهای مهم می دید و آرمانی داشت و احساس می کرد مسیرش در جهت تحقق آرمان هایش است؛ با چنین تفکری بود که سختی های این مسیر را هم به جان خریده بود ولیکن احساس رضایت خاطر داشت.
به خاطر همین عطر و طعم است که دهه ۶۰ معرفه شده و شخصیت پیدا کرده است؛ یعنی دهه ۶۰ را می توان مورد خطاب قرار داد. به عبارت دیگر اگر بازه زمانی چند دهه اخیر را به سان رشته کوهی تصور کنیم که قلل متفاوتی دارد مرتفع ترین قله آن که معرفه است دهه ۶۰ است؛ یعنی نسبت به زمان های دیگر رفعت و تشخص پیدا کرده است؛ دهه ۶۰ از «ناگاهی» درآمده و «وقتی» شده، از «ناچیزی» درآمده و «چیزی» شده و از «ناکجایی» درآمده و «جایی» شده. این بدان معنی نیست که در دهه های بعد اتفاقی نیفتاد ولیکن آن دهه ها تشخصی پیدا نکرد یعنی جایی نشد، وقتی نشد، چیزی نشد.
===========================================================================
عطر و طعم دهه ۶۰ را بیشتر از وقایع و رویدادهای آن احوال کسانی که در آن دوره می زیستند رقم می زد. ای بسا دهه ۶۰ آن قدر معرفه شد که کلی مضاف الیه پیدا کرد؛ یعنی بسیاری از جاها و کسان و اوقات و چیزها بنا به نسبتشان با دهه ۶۰معرفه شدند. از آن جا که دهه ۶۰ توانست شخصیت پیدا کند، مخالفین سرسخت و دوستداران سرسختی نیز یافت. اکنون پس از سه و چهار دهه چه بسا بتوانیم بگوییم ما پناهندگان دهه ۶۰ داریم یعنی کسانی که چون معیارهای مطلوبشان را تنها در آن دهه یافتند و این کیفیات دیگر تکرار نشد خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه در دهه ۶۰ باقی مانده اند و حواسشان نیست که زمانه عوض شده است و دیگر آن زمانه نیست.
=====================================================================