ز حاجی اشرفی کرامات عدیده ای نقل گردیده که جهت آشنایی بیشتر با شخصیت معنوی وی به یکی دو مورد از آنها اشاره میشود.
صاحب قصص العلما مینویسد: در سالی که به عزم زیارت حضرت رضا (ع) میرفتم در خانه او به عنوان بازدید رفتم جناب اشرفی حکایت میکرد که:
زمانی حاکمی دربار فروش ظلم و تعدی بسیار میکرد پس من یک روز بعد از نماز ظهر دست به درگاه خدا بلند کردم که:بارلها! اگر من در شریعت تو خدمتی کرده ام و مرا در نزد تو احترامی هست پس من این حاکم را عزل کردم. پس از چند روزی که گذشت خبر عزل حاکم رسید و او معزول شد.
و باز نوشته اند که یکی از خواص یک روز به این استاد میگوید: قصد زیارت سرور دو جهان را دارم و اگر امری است بفرمائید و با چشمی گریان و دلی سوزان گوید:
سلام مرا به آقا برسان و این رقعه به ضریح مبارک برسان و چنین جملاتی که آقا مدتها است ما را فراموش نموده و فقیر را به عشق فراق سوزانده باشد که گوشه چشمی به ما کند! این عالم صالح در مشهد مدتی پیام این عالم ربانی را فراموش نمود. ناگهان به موقع خلوت به هنگام سلام عودت به یاد پیغام و نامه افتاد که این بیت در جواب شنید:
آینه شو جمال پری طلعتان طلب / جاروب کن خانه و سپس مهمان طلب
مرد صالح بیت مذکور را به خاطر سپرد و خرسند بود که پاسخی برای استاد بازگو گردید. جالب آن که همین که این عالم به دیار خویش رسید پیش از آن که سخنی در این مورد گوید شیخ اشرفی با دلی شکسته و اشک ریزان خطاب به این عالم همان بیت را زمزمه میکند که آری میبایست آینه شو و جمال...بدین طریق میبینیم که حاجی اشرفی هم پهلوان علم و شریعت بود و هم عارفی در مسیر عشق و کمال که در علم و عمل و عرفان و معرفت گوی سبقت را از سایرین ربود.
سرانجام این عالم ربانی در سال 1315 هـ.ق در بابل جهان فانی را به درود گفت و پیکر پاک ایشان در میان حزن و اندوه مردم مسلمان مازندران در همین شهر در کنار مسجد جامع بابل به خاک سپرده شد و مزار او زیارتگاه مسلمین گردید.
منبع:
سایت اهل البیت(ع)
=========================================================